چار دیواری

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۵۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

مجری تلویزیون,روسری شو مدل لبنانی بسته بود!!

مامانم میگه:چرا به چپ بسته؟؟

من:حتمأ مثله ,من چپ دسته!!!


دوستم,همیشه بهم گیر میده,چرا روسری تو اینطوری میبندی  (به سمت چپ )!!

منم میگفتم نمیدونم!!اینجوری راحترم!

الان که این مجری چپ دست رو دیدم!فهمیدم,کلن چپ دستا همشون اینطوری میبندن

:)))

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۱۵
خانم مهندس

صبحی دادشم زنگ زد.میگه پاساژ ویلاژتوریستم,چیزی نمیخوای از مشهد؟

من:چرا.روسری میخوام (خودش گفت چیزی نمیخوای:-D)

_:معمولن میگن,التماس دعا داریم و سلامتی اینا!!!

من:ببخشیدا,اگه از حرم زنگ میزدی,میگفتم,ولی الان از بازار بگم التماس دعا دارم.والا :-D

_:چه رنگی باشه؟!

من:آبی ,یا سرمه ای, :-)))


من هیچوقت سلیقه مردا رو تو خرید قبول ندارم.اصلن ها!!فقط تو روسری خریدن خیلی واردن,خدایی روسری های قشنگی میخرن,من هروقت میخوام روسری بخرم به دادشم میگم واسم بخره!!!!!!زن دادشمم میگه همیشه واسه خرید روسری ,با امیرحسین میرم,خیلی تو خرید روسری خوش سلیقه اس!!!!!!

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۵۷
خانم مهندس

دیشب همه اعضا خانواده رو مجبور کردم,بشینیم کلاه قرمزی ببنیم :-))))

حالا از شانس ما,برنامه دیشب شون چقدر بد بود:-D

نچ نچ نچ.خیلی بی تربیت شدن دیگه!!!!

فکر کنم آقای مجری,یادش رفته این برنامه واسه کودکانه!!!!!

یادم باشه,نزارم بچه ام از این برنامه کودکان ها ببینه.ولی خودم میبینم:دی

 

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۲۲
خانم مهندس

دادشم اینا رفتن مشهد.

عمه ام که اول عید اومده بوده,رفت تهران.

دایی ام که اصن هنوز نیومده,رفته قطر!!

یهووو چه خلوت شد خونه مون:-(

برعکس همه که میگن از مهمونی رفتنو مهمون اومدن دل خوشی ندارن!!!

من خیلی دوست دارم,هم مهمونی رفتنو,هم مهمونی دادن رو  :)))

اومدم یعنی از موقعیت به دست اومده(خلوتی خونه )استفاده کنم,یکم درسای عقب افتاده رو بخونم.

از صبح زوووود ساعت١١   :-Dکه شروع کردم,هنوز٢٠صفحه بیشتر نخوندم :دی

اصن تو عید حس درس خوندنم نمیاد!!از طرفی هم همه درسا رو رو هم کردمو نخوندم که تو عید بخونم مثلن !!بعد تعطیلات هم که پشت سرهم امتحان داریم:)

اشکال نداره,ایشاالله بعد عید دیگه, حتمن میخونم.خخخخخخخ


۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۲۲
خانم مهندس

امشب کلی مهمون داریم.

اومدم کمک مامانم مثلأ!!!

داشت مسقطی ها(عکسش رو یه بار تو وب خدابیامرزم گذاشتم ) رو تو ظرف خالی میکرد.

منم قاشقمو گرفتم زیرش,هیچی دیگه همش پخش شد رو گاز!!!

یه چنددقیقه سکوت معنی داری برقرارشد,توأم با نگاه به افق  :-)))))

خدا رو شکر نگاه مظلومانه ام کار خودشو کرد,و مادر گرام به  یه تیکه کوچیک (شکمو )که بهم انداختن, قناعت کرد!!!

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۳۶
خانم مهندس

یکی از تفریحات سالم ما این روزا اینکه:

هی راست میریم چپ میریم,میگیم,وای من از پارسال فلان کا رو انجام ندادم:-))))


پ.ن:انمیشین   "توربو"،الان,شبکه پنچ تهران درحال پخشه.قشنگه:-D  

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۱۳
خانم مهندس

دیشب که اومدیم خونه.مادربزرگم گفت صبح هر وقت دوست دارید بیاید,نمیخواد صبح زود بیاین.

حالا ساعت٩زنگ زده.

گوشی رو برداشتم,میگه:این چه وقت اومدنه,اصن نمیخواد بیاین.

پررررررررررق,گوشی رو قطع کرد!!!

+ابهام نوشت:منظور مادربزرگم از هروقت دوست دارید چه بوده؟؟!

صبح زود یعنی ساعت چند؟؟!

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۳۰
خانم مهندس

یه ماهی بزرگی,دایی ام برای مادربزرگم خریده!!!

امروز مادربزرگم بهم میگه:این چه ماهی دایی ات خریده؟!!چقدم کثیف کرده!فک کنم اسهاله!!!

من درحال خنده:خب,مامانجان,ماهیه بزرگه دیگه,هرکه بامش ,بیش برفش بیشتر:دی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۲۴
خانم مهندس