چار دیواری

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

 
اسب یکی از حیواناتی که همیشه خوشم میومده ازش!!
گاهأ پیش میاد که روزهای جمعه میرم سوارکاری دیگران رو میبینم!حتی دیدنِ سوارکاری دیگران هم برام لذت بخش بود.
هیچ وقت هم جرئت نمیکردم از فاصله چندمتری بیشتر به اسبی نزدیک شم!!!!!!
اولین باری که سواری اسب شدم 6سالم بود،یه عکس هم دارم که درحال گریه کردنو ،التماس ام که پیاده ام کنن:)))
چند روز پیش،وقتی کنار ساحل،اسب دیدم،دلو زدم به دریا گفتم این دفعه دیگه سوار میشم،
خیلی مصمم جلو رفتم!!!هنوز یکم نزدیک اش شدم،چنان شیهه ای کشیدم،قلبم اومدم تو دهنم!برگشتم عقب:)))[چیه خو؟؟؟هرکسی از یه چیزی میترسه دیگه!!!!]
داداشم رفت یه دوری زد با اسب و برگشت،منم قبلش چنان با شجاعت جلو همه ،گفته بودم حتما سوار میشم،که وقتی  اسب اومد، تو رودربایسی گیر کرده بودم مجبور شدم سوار شم!!!!!! اولش که همچنان میترسیدم،ولی یکم یکم ترسم ریخت.
خیلی تجربه خوبی بود،بسی لذت بردم از سواری.
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۲۵
خانم مهندس

سلام:)

از مسافرت برگشتم،جاتون خالی خوش گذشت.

چندساعت پیش رسیدم خونه!! از همون موقعی اینقدر دلم گرفته که نگووو.الانم بغضم ترکید،نشستم تو تاریکی،گریه میکنم!چقدر جدیدا آدم احساساتی وحساسی شدم:/

دلم برای داداشم تنگ شده،  نه که ،تو این هفت هشت روز همش باهم بودیم،الان جای خالی اش خیلی احساس میشه.

کاش نزدیک به هم ،زندگی میکردیم:/


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۴۳
خانم مهندس

اینقدر طولانی نبودم که نمی دونم از کجا بگم!!از اول برم آخر؟یا از آخر برم اول؟!!!

از آخر می رم به  اول، امروز اولین مقاله علمی مو فرستادم به چندتا کفرانس واینا.

البته سال سوم راهنمایی هم یه مقاله نوشتم"راجع به نقش زن در اجتماع" بود که بنا به دلایلی که پیرامونش رخ داد، باعث شد از مدیر مدرسه م متنفرشم!!![آیکونه یه عدد مهنس کینه ای]:دی،این مقاله هم باعث شد از دست یکی از دوستام ناراحت شم و کم کم دارم ارتباط ام رو باهاش قطع میکنم!!!البته خیلی هم ربطی به این نداشت!!!!!حالا اینا رو بیخیال،داشتم از چی میگفتم؟؟!آها،هم مقاله رو فرستادم،هم برنامه اش رو ،که با کلیپس نوشتم!تو تعطیلات بین تو ترم میخوام با ویژال هم بنویسمش یا شایدم سی شارپ!

البته بعد از مسافرت!آخر هفته عازم سفریم:)) سفر دوست میدارم،نمیدونی از کِیِ دلم میخواد برم یه جایی.


+چند وقت پیش رفتم تست گویندگی رادیو دادم،بسی خوش گذشت اون روز جاتون خالی،بخصوص جای آزی ،داشتم تست میدادم همش یاد آزی و صدای قشنگش می افتادم،در کل حس خوبی داشتم اونروز،بچه که بودم که خیلی دوست داشتم صدای آنشرلی، رو من اجرا میکردم.واقعأ که یکی از آرزوهایی م بود که فراموش اش کرده بودم،با رفتن به اونجا یادش افتم.

فعلن گفت قبولی،بهمن کلاس میزارن واسه مون!!!


++جدیدأ خیلی دوست دارم این آهنگ سریال کیف انگلیسی رو گوش بدم  این

نه که دارن سریالش رو هم دوباره پخش می کنن.یادش افتادم.عـــــــــــــــــاشق این سریالم.

یکی این سریال رو خیلی دوست دارم یکی هم فیلم لبخند مونالیزا  و بربادرفته!!بیشتر از صدبار دیدمشون!!


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۳۲
خانم مهندس