چار دیواری

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

از درب ورودی،وارد دانشگاه شدم،داشتم میرفتم، که کسی صدام کرد" خانم؟؟ خانم؟؟"
نگهبان بود،اول یه نگاه به سرتا پام انداختم،عاخه فکر کردم شاید مثلأ کفش یادم رفته بپوشم با دمپایی اومدم!!!(تعجب نکنید ازمن بعید نیست،عاخه یه بارابتدایی بودم با دمپایی رفتم مدرسه:))))))یا مثلا هرچیزی دیگه،جز اینکه بگن کارت دانشجوی؟؟؟
کارت دانشجویی؟؟؟ عاخه هیچوقت چک نمکیردن!!!!
هه هه هه این یکی از تفاوت های روز دانشجو با بقیه روزها بود:)))میبنید چقدر به ما اهمیت میدن؟؟!خدا خیرشون بده که به فکر یه همچین ایده هایی برای تفاوت ایجاد کردن هستن:دی
 البته از حق نگذریم صبح هم یه مراسم داشتم ،ولی همه کاراشو خود دانشجوها کرده بودن:)به یه سری دانشجوی نخبه واینا هم جایزه دادن که منـــــــــــــــــــــــــــــــم .....جزءشون...........نبودم:دی
ولی مهم ترین اتفاقی که امروز افتاد و بسی موجب خوشحالی همه دانشجوها شد....
تازه خبر رسید چند نفری هم از ذوق و خوشحالی زیاد بعد از دیدن این صحنه غش کردن....
چیزی نبود جز تغییر در منوی غذا:))
سوپ ومیوه هم امروز دادن بهمون:دی تازه کلی هم کیفیت غذا بهتر شده بود:))

+بعدکلاس(عه نه راستی بعدکلاس که نه!!دروغ گفته نشه،بعد از پیچوندن کلاس آخر) با دوستان رفتیم سینما،فیلم شیار143.
عجب فیلمی بود!!!!عالی بود،فقط همینقدر میتونم بگم اگه نبینید یک سوم و دو دهم،(بصورت دقیق محاسبه شده:دی) عمرتون به فنا رفته
یعنی قسمت آخر فیلم معرکه بود.خیلی گریه دار بود آخرش.
یادم نمیاد هیچوقت هیچوقت واسه فیلمی گریه کرده باشم ولی این فیلم واقعن اشکمو در آورد،خیلی تاثیرگزار بود

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۳ ، ۲۰:۴۸
خانم مهندس
هفته دیگه قراره کنفرانس بدم
برای درس تفسیر نهج البلاغه
 انتخاب موضوع دلخواهِ!!
کسی موضوعی مدنظرش نیست؟؟؟؟
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۰:۳۰
خانم مهندس

این ترم استاد الکترونیک من رو برای حل تمرین انتخاب کرد!!حالا چرا من؟؟رو نمیدونم،شاید چون از دانشجوهای قدیم اش بودم!(ترم قبل مدار داشتم باهاش).

تو رودربایسی گیر کردم و اجبارأ قبول کردم.(البته واسه اون 3نمره اضافه  بر20هم بود،که قرار بود بده)

گفتم ای بابا چهارتا تمرینِ دیگه میرم براشون حل میکنم، جواب ها رو از استاد میگیرم،تازه 3نمره هم میگیرم.

ولی زهی خیالِ باطل،جواب کجا بوده!!!اون همه تمرین رو خودم باید حل میکردم اونم همه اش درست باشه،تازه واسه چه درسی الکترونیک:/

اولین جلسه رو چهارشنبه دو هفته پیش برگزار کردم،استرس داشتم که نکنه جواب هام اشتباه باشه،بخاطر کمبود وقت نرفتم جواب ها رو به استاد نشون بدم،وای به روزت اگه اشتباه حل کنی و فردا واسه امتحان هم همین سوال بیاد!!حالا اونایی هم که اصن نمیدوننن الکترونیک چی هست!!مدعی میشن ما بلد بودیم حل کتیم!!!استادِحل تمرین اشتباه گفته بهمون:/

تازه اگه شانس بیارم، نگن ما20میشدیم ولی از استرسی که بخاطر این حلِ غلط بهمون وارد شده ، 2 شدیم!!!والا

قشرخودمونو میشناسم دیگه:)))

خلاصه،رفتم سرکلاس،روبروی تخته که واستاده بودم به این فکرمیکیردم که از این استادمهربونا باشم که هی بگم بچه ها کجاش مبهم بود؟؟یامثلن  هرجا رو بلدنبودم رک و راست بگم بلدنیستم،بعد استادهایی با این خصوصیت اخلاقی که میشناختم رو یکی یکی تو ذهنم مرور کردم،دیدم،شاید اینجوری درسو بهتربفهمند ولی ،دانشجوها رو این قسم استادا حساب باز نمیکنند!!!!چون خودشون به اشتباهشون اعتراف میکنن!!!!!اینجوری همش فک میکنن هیچی بلد نیست!!(بخصوص واسه من که واقعن هم تسلط نداشتم و میخواستم اینو یجوری پوشش بدم)

شبیه این قسم استادا بودن، بدردم نمیخورد،سریع از ذهنم پاکش کردم.

پس باید از این استادخشن ها میبودم که تند تند مینویسن و هرکی سوال پرسید ،چپ چپ نگاش میکنن که اول تو دلش رو خالی کرده باشن،(به دو دلیل: یکی اینکه این چه سوالِ ساده ی پرسیدی؟؟دوم دفعه بعدی جرئت نکنه دوباره سوال بپرسه)بعدم با بازی با لغات وبکار بردن واژه های نامأنوس گیج شون کنم:)))

دیدم،اینجوری کسی چیزی متوجه نمیشه از درس!!!بخصوص که قبلأ  هم گفته بودم هرکی خواست میتونه نیاد(واسه راحتی کارخودم اینو گفتم،چون ساعاتی که خودم بیکار باشم فقط همین ساعت بود بعدبعضی ها اون ساعت کلاس داشتن.برای راضی کردنشون اینو گفتم)حالا اگه از جلسه بعد کسی نمیومد کلاس رو ،واسم بد میشد،استاد نمیگفت چرا هیچکی نمیاد؟

نه نه اینو هم از ذهنم پاک کردم.تازه میخواستم دوباره تمرکز کنم شاید گزینه بهتری به ذهنم برسه که 

یکی از بچه ها وارد کلاس شد،اومد جلو گفت:بفرمایید،ماژیک.

دیگه نشد بهش فکر کنم ولی ترکیبی از هر دو بودم!!!!!


+برم بقیه تمرین ها رو حل کنم واسه چهارشنبه(عجب غلطی کردم،)(این دیالوگ هر روزِ من وقتی میخوام تمرین ها رو حل کنم:دی)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۹:۵۶
خانم مهندس
یکی از چیزهایی که خیلی حرص ام رو در میاره،اینه که...
مشغول انجام کاری باشم،هی یکی صدام کنه.
بگه این کار رو بکن اون کارو بکن....باز تا میرم مشغول کارم میشم،دوباره صدام کنه
هیچی هم نتونی بهش بگی(چون فردمذکورمامانمِ)://

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۹:۲۰
خانم مهندس