چار دیواری

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

امروز

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۶ ق.ظ
از روزی که برگشتیم!هنوز اتاقمو مرتب نکرده بودم!! در وپنجره بسته،نمیدونم این همه خاک ازکجا اومده بود.
صبحی زودتر بیدار شدم تا قبل کلاس،خونه رو مرتب کنم.
بعدم رفتم کلاس!وای دوباره همون سوتی که اولین جلسه دادم،تکرار شد:دی
اولین جلسه،معارفه بود!جو کلاس بشدت سنگین ،همه تو معارف ها یا دانشجوی دکترا یا ارشدبودن،اونوخت زبانِ من در سطحِ a.b.c.d،دلم میخواست برم تو افق محوشم:))خلاصه از بیکاری داشتم با خودکارم بازی میکردم!نمیدونم چرا خودکارِ لای انگشترم گیر کرد!
هرکار میکردم در نمیومد،دیگه دستم داشت کبودمیشد،کشیدمش،یهووو خودکار رفت تو هوا یه چرخی زد،صاف خُرد تو کله ی کسی که جلو نشسته بود!دوستمم هی میگفت:وای چرا اینجوری کردی؟؟خخخخخخخخخخخخخخخ،انقدرخندید آبرومو برد.
دوباره امروز خودکارم دستم بود،نمیدونم چی شد یهو درش شکست، یه تیکه اش،صاف خورد به گردنِ جلویی!!بیچاره نفهمید اصلن از کجا خورده!!فقط هی  دستشو میگرفت به گردنش تا آخر جلسه:)))))
 بعدکلاس هم همه مسیر رو تا خونه پیاده اومدم!!!خدایی زورم میاد واسه همین یه ذره مسیر هردفعه هزاروچهارصدکرایه بدم.تو مسیریه کتاب فروشی هست من هر دفعه گفتم کتاّب "منِ او" رو دارید!گفت هفته دیگه میاد!!!!!!!امروزم همینوگفت،نمیدونم این هفته دیگه کی میاد؟؟
ظهرخیلی خسته بودم تا6عصرخوابیدم! نرسیدم سوره "بروج" رو حفظ کنم!جلسه قبل رو هم نرفتم،سه جلسه هم که مسافرت بودیم،خیلی عقب افتادم!!نمیدونم میتونم برسم یانه!!خیلی تنبل شدم.خیلی....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۲۱
خانم مهندس

نظرات  (۶)

۲۱ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۰ مهندس بهشت
وای با کلاست کلی خندیدم خخخخخخخخخخخخخخ
پاسخ:
بیچارهاا چی میکشن از دستِ من!!!
ببینم اگه همکلاسیم بودی هم میخندیدی؟؟:))
۲۱ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۶ پریشان نویس
منِ او عالی هستش
عالییییییی
:)
پاسخ:
ندارن:/
ندارن:/
میخوام^_^
من او گرونه،
در راستای صرفه جویی پیشنهاد می کنم از کتابخونه امانت بگیرین!
پاسخ:
کتابخونه دانشگاه نداشت.
کتابخونه,داخل شهرهم عضویتم چندماه که تموم شده.
اینه که مجبورم بخرمش,,,مجبورم
چند هس  حالا؟؟؟تا میزان مجبور بودنمو بسنجم,اگه خیلی گرون باشه.مجبور نیستم:دی
۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۸ ❀◕ ‿ ◕❀ zizigolu
وااااااای خیلی سوتی باحالی بود!!!
خیلی خندیدم....  :)))))))))))
پاسخ:
عایا خندیدن به سوتی دیگران کار درستی است؟؟؟
مگه نشنیدی میگن:
باهم، بهم بخندیم:)))
۲۴ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۳ ❀◕ ‿ ◕❀ zizigolu
دم خونه دوستم که بیاد پایین باهم بریم بیرون
داداشش اومد دم پنجره منم یهو هل شدم گفتم :
الو؟؟سلام! مریم هستش؟
داداشش هم نه گذاشت نه برداشت گفت: گوشی دستت صداش کنم!

پاسخ:
من اگه بودم تو افق محو میشدم 
با این سوتی:)
۲۴ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۵ ❀◕ ‿ ◕❀ zizigolu

ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﻛﺠﺎﻱ ﻛﻠﻮﭼﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﻴﺪﻩ !؟

ﺍﻭﻧﺠﺎﺵ ﻛﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺘﻮ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺖ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﻩ ﻟﺜﻪ ﺕ ﻛﻠﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﻣﻴﻜﺸﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥ

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺖ!

:)))

پاسخ:

ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﻛﺠﺎﻱ ﻛﻠﻮﭼﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﻴﺪﻩ !؟

ﺍﻭﻧﺠﺎﺵ ﻛﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺘﻮ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺖ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﻩ ﻟﺜﻪ ﺕ ﻛﻠﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﻣﻴﻜﺸﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥ

بعدم انگشتت رو میاری بیرون به باقی مانده،یه نگاهی میکنی که له ولورده شده

با یه لبخنداز رو رضایت میکنی تو دهنت:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">