چار دیواری

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

اولین تدریس در دانشگاه

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۵۶ ب.ظ

این ترم استاد الکترونیک من رو برای حل تمرین انتخاب کرد!!حالا چرا من؟؟رو نمیدونم،شاید چون از دانشجوهای قدیم اش بودم!(ترم قبل مدار داشتم باهاش).

تو رودربایسی گیر کردم و اجبارأ قبول کردم.(البته واسه اون 3نمره اضافه  بر20هم بود،که قرار بود بده)

گفتم ای بابا چهارتا تمرینِ دیگه میرم براشون حل میکنم، جواب ها رو از استاد میگیرم،تازه 3نمره هم میگیرم.

ولی زهی خیالِ باطل،جواب کجا بوده!!!اون همه تمرین رو خودم باید حل میکردم اونم همه اش درست باشه،تازه واسه چه درسی الکترونیک:/

اولین جلسه رو چهارشنبه دو هفته پیش برگزار کردم،استرس داشتم که نکنه جواب هام اشتباه باشه،بخاطر کمبود وقت نرفتم جواب ها رو به استاد نشون بدم،وای به روزت اگه اشتباه حل کنی و فردا واسه امتحان هم همین سوال بیاد!!حالا اونایی هم که اصن نمیدوننن الکترونیک چی هست!!مدعی میشن ما بلد بودیم حل کتیم!!!استادِحل تمرین اشتباه گفته بهمون:/

تازه اگه شانس بیارم، نگن ما20میشدیم ولی از استرسی که بخاطر این حلِ غلط بهمون وارد شده ، 2 شدیم!!!والا

قشرخودمونو میشناسم دیگه:)))

خلاصه،رفتم سرکلاس،روبروی تخته که واستاده بودم به این فکرمیکیردم که از این استادمهربونا باشم که هی بگم بچه ها کجاش مبهم بود؟؟یامثلن  هرجا رو بلدنبودم رک و راست بگم بلدنیستم،بعد استادهایی با این خصوصیت اخلاقی که میشناختم رو یکی یکی تو ذهنم مرور کردم،دیدم،شاید اینجوری درسو بهتربفهمند ولی ،دانشجوها رو این قسم استادا حساب باز نمیکنند!!!!چون خودشون به اشتباهشون اعتراف میکنن!!!!!اینجوری همش فک میکنن هیچی بلد نیست!!(بخصوص واسه من که واقعن هم تسلط نداشتم و میخواستم اینو یجوری پوشش بدم)

شبیه این قسم استادا بودن، بدردم نمیخورد،سریع از ذهنم پاکش کردم.

پس باید از این استادخشن ها میبودم که تند تند مینویسن و هرکی سوال پرسید ،چپ چپ نگاش میکنن که اول تو دلش رو خالی کرده باشن،(به دو دلیل: یکی اینکه این چه سوالِ ساده ی پرسیدی؟؟دوم دفعه بعدی جرئت نکنه دوباره سوال بپرسه)بعدم با بازی با لغات وبکار بردن واژه های نامأنوس گیج شون کنم:)))

دیدم،اینجوری کسی چیزی متوجه نمیشه از درس!!!بخصوص که قبلأ  هم گفته بودم هرکی خواست میتونه نیاد(واسه راحتی کارخودم اینو گفتم،چون ساعاتی که خودم بیکار باشم فقط همین ساعت بود بعدبعضی ها اون ساعت کلاس داشتن.برای راضی کردنشون اینو گفتم)حالا اگه از جلسه بعد کسی نمیومد کلاس رو ،واسم بد میشد،استاد نمیگفت چرا هیچکی نمیاد؟

نه نه اینو هم از ذهنم پاک کردم.تازه میخواستم دوباره تمرکز کنم شاید گزینه بهتری به ذهنم برسه که 

یکی از بچه ها وارد کلاس شد،اومد جلو گفت:بفرمایید،ماژیک.

دیگه نشد بهش فکر کنم ولی ترکیبی از هر دو بودم!!!!!


+برم بقیه تمرین ها رو حل کنم واسه چهارشنبه(عجب غلطی کردم،)(این دیالوگ هر روزِ من وقتی میخوام تمرین ها رو حل کنم:دی)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۰۹
خانم مهندس

نظرات  (۳)

۱۰ آذر ۹۳ ، ۰۸:۴۵ فیروزه ای
akh akh
manam cheghad ba khodam kalanjar raftam  ke chejoor ostadi basham


boro tamrinato hal ko. har joor akhlaghet bashe hamonjoor ostadi mishi:)
پاسخ:
یه زمانی دوست داشتم استاد دانشگاه بشم.
ولی الان دیدم دوست ندارم تدریس رو:///
اولش سخته تا قلقش دستت بیاد.
بعدشم که یکنواخت میشه واست!!!!
همون درسو هرسال هی بری تکرار کنی!
نه تنوعی،نه هیجانی...

سلام
داشتم فکر میکردم چه سوژه نابیه برای ساخت یه فیلم کوتاه . مثلا با تم رنگیه سیاه سفید و نور های تیز و سایه های مخوف.... بعد بیای اون جاهایی که به روش های مختلف فکر میکنی رو بیشتر کنی تعدادشون رو و نتیجه ش رو نمیگم.....(ولی چیز خوبی میشه)
پاسخ:
سلام.
جالب بود نظرتون:)
اینجوری بهش فک نکرده بودم
مـوفـق بـاشیـد :)
پاسخ:
مرسی:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">