چار دیواری

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

خاطره اولین روز دانشگاه

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۵۷ ب.ظ

اولین روز دانشگاه

تازه ازمشهد برگشته بودیم،برنامه کلاسی مو نگاه کردم!فقط یه کلاس داشتم،6تا8 بعدظهر کلاس ادبیات.ساعت 5:30 جلو در ورودی دانشگاه بودم تا به دانشکده مون رسیدم 5:55 شده بود! فکر نمیکردم اینقدر باید پیاده برم.حالا باید دنبال کلاسم میگشتم! خدا روشکر دوستم قبلا بهم گفته بود کلاس مون،دانشکده خودمون نیست ودانشکده نفت وشیمیِ!وگرنه که تا صبح هم پیدا نمیکردم کلاس رو.

همه کلاس های طبقه اول ودوم رو گشتم ولی کلاس114 رو پیدا نکردم!!!!دوست نداشتم از کسی بپرسم،آخه تو مسیر از یکی پرسیدم دانشکده شیمی کجاست؟ بجا آدرس دادن گفت:"ترمکی؟؟":/ انگار که صدتا فحش بهم داده باشن:)) البته کسی هم نبود که ازش بپرسم،همه رفته بودن دیگه سرکلاساشون آخه ساعتِ6:15شده بود.یه بار دیگه با دقت بیشتری کلاسا رو گشتم(از طبقه دوم شروع کردم تا رسیدم به اولین کلاس! دقیقا آخرین جایی رسیدم کلاس114 بود)حالا ساعت6:30شده بود.جلو در کلاس واستاده بودم!نمیدونستم الان باید چیکار کنم؟ در بزنم یعنی؟ اجازه بگیرم برم داخل؟همینجوری برم؟! بعد از چند دقیقه مکث،خیلی یواش دروباز کردم از لای در،داشتم موقعیت رو می سنجیدم،دیدم کلاس تاریکِ تاریکِ!!!!!اول فکر کردم اشتباه شده(عاخه کلاس ادبیات؟چرا تاریکِ؟تازه دیدم صدا آهنگ هم میومد!!) دیدم حالا که تاریکِ کسی نمی بینتم ،یواش از آخر کلاس رفتم ،ردیف اخر نشستم.تا چند دقیقه تو بهت بودم! که چه خبره؟ چرا کلیپ دارن نگاه میکنن؟مگه کلاس ادبیات نیست؟یاد دانشگاه هایی که تو فیلما نشون میدن، افتادم که از درس خبری نیست توش! یهو انگاری قندتو دلم آب کرده باشن، گفتم آخ جون، اومدیم صفا سیتی:) درس مرسم تعطیل:)فقط از این به بعد تو کلاسا فیلم میبینیم وحرف میزنیم و.... خلاصه این تصور اولیه من از روز اول دانشگاه بود:)

تا آخر کلاس هم همینطوری به دیدن کلیپ هایی که بچه های ترم قبل درست کردن، گذشت! بعد گفت این 3 نمره(باید کلیپ بسازید) 2 نمره هم خاطره نویسی! 1 نمره هم شعرخوانی در کلاس... این یکی از بهترین کلاسایی بود که تا آخر دوران لیسانس داشتم.هرجلسه نیم ساعت دیدن کلیپ بود،یه  ربع یکی از بچه ها میومد یه شعر انتخابی شو میخوند،بقیه کلاس هم  به درس دادن وبحث کردن بچه ها در زمینه درس میگذشت،یه کلاس عالی که استاد از خودبچه ها برای تدریسش کمک میگرفت.

البته بعدأ ،یعنی فردای اون روز که کلاس ریاضی1 داشتم،فهمیدم زهی خیال باطل! دانشگاه همچین کشکی که هم فکر میکردم نیست و ترم سوم،بعداین که 9 واحد افتادم،(با وجود اینکه خونده بودم!عاخه خیلی سخت بود ریاضی مهندسی،مدارالکتریکی ومعادلات)دیگه یقین پیدا کردم تفکر روز اولم واسه همون فیلماست:)

کلأ خیلی دل خجسته ای داشتم:))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۲۶
خانم مهندس

نظرات  (۱)

چقدر دلم برا دوران مجردی و دانشگاه تنگ شد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">