

بعد کنکورم، رفتم آموزشگاهِ رانندگی ثبت نام کردم!!صبح رفته بودم تعلیم رانندگی!گوشیم رو خونه جا گذاشتم .وقتی برگشتم دیدم نزدیکِ10/20تا میس کال و10/20تا پیام واسم اومده بود!!!!!!!!تا اومدم ببینم چی به چیه؟؟چی شده؟
تلفن خونه مون زنگ خورد!زهرا بود(دوستم) نه گذاشت نه برداشت شروع کرد به فحش دادن
قیافه من در اون لحظه:
یکم که آروم شد،بالأخره یه حرفی زد که من ازش سر در بیارم!!گفت:کجا بودی؟؟رتبه ات چند شده؟؟
من:رتبه چی؟؟مگه نتایج اومده؟؟در این جد سرخوش بودم:دی
دوستان گرام که همه نتیجه شونو دیده بودن هر2دقیقه یه بار اس میدادنو تک میزدن!(تف تو ریا!جزء شاگرد اولا بودم!میخواستن ببنن چه گلی زدم به سرم خب!پورچونه هااا)نمیدونستم جواب اینا رو بدم یا برم سایت!!
رفتم سایت سنجش،نام کاربری، شماره کارت ملی!بدون صفراولش!منم هعی صفر رو میزدم باز نمیشد!
بعد به دوستم که خیلی پی گیر بود اس دادم!الان شلوغ!باز نمیشه!!!!
گفت:نتایج از دیشب اومده رو سایت!الان ساعت2ظهره!همه دیدن فقط توی سرخوش موندی!!!!کجاشلوغه؟؟
دیدم راست میگه:دی!بعد فهمیدم نام کاربری و اشتباه میزدم!
+پ.ن:من باهمه ی ریلکس بودنم!خداییش تاموقعی صفحه کامل لود شد قلبم داشت میومد تو دهنم!اصن نفس نمیتونستم بکشم!وای بحالِ اونایی که استرسی ان!طفلکیا
++رتبه ام از اون چیزی که فک میکردم بدترشده بود:دی!ولی میدونستم اون رشته ای که میخوام قبول میشم!حالا شهرش یکم فرق میکرد دیگه!!تهران میخواستم که نمیشد !یعنی اون رشته ای که میخواستم نمیشد،رشته های غیرمهندسی کامپیوتر قبول میشدم!بعدن که ازمشاورپرسیدم بهم گفت!
+++ این پست در راستای استرس وارد کردن به کنکوری های عزیز بود:دی!فقط چند روز دیگه تا اعلام نتایج مونده!دیگه نذری نیازی هرچی دارین زودتر دست به کار شین!
دختردایی کنکوری ام ،هر وقت زنگش میزدم:آهنگ پیشوازاش :شادمجلسی بود.الان:به طه،به یاسین گذاشته
از بس این روزا کنکوری میبنم،همش یادِخاطرات کنکورم می افتم!!!!
روزی که کنکور داشتم ساعت 5بیدارشدم.که زودتر برم سرجلسه رو صندلی ام بشینم!قبل کنکور یکم باهاش انس بگیرم:دی
منتها اونجا یکی از دوستامو دیدم بامامانش،بود!!حالا مامانش مگه میزاشت برم!واستاده بود برامون از خاطراتش میگفت!!!!
میگفت:زود برین استرس میگیرین!
هرچی خواهش کردم نذاشت برم داخل!آخر گفتم خانمِ(!) تو رو سرجدت بزار،ما بریم!
تا رفتم دانشکده ادبیات رو پیدا کردم!!تا رسیدم اونجا،4طبقه هم بود!خلاصه تا جام رو پیدا کردم،شروع کردن به پچش کردن سوالا:/
تازه شانس آوردم دانشکده فنی نبودم!وگرنه یه،یه ربعی هم پیاده روی داشتم!!!
+موقع ورود،دخترا همه 7،8تا مداد وپاک کن و شکلات وکیک و ساندیس و.... آورده بودن!
اونوخت موقعی که وسایل پسرا رو میگشتن:فقط یدونه مداد با خودشون آورده بودن!!حتی خودکارهم نیاورده بودن،واسه امضا، که باید باخودکارمیبود:دی
چقدر تفاوت!!!
امروز تو راهپیمایی،چشمم افتاد به چندتا بچه(6/7ساله)،که تکواندو کاربودن!یعنی از بنری که دستشون بود فهمیدم.
خیلی هم بانمک بودن!!!حواسم همش بهشون بود.
دادشتن شعار میدادن:مرگ براسرائیل ،مرگ بر آمریکا
مرگ برفلسطین!!!!!!!!!!!!
هیچی دیگه، تا اینو شنیدم نمیدونستم چطوری جلو خندمو بگیرم:)))
گیج شده بودن طفلکیا!حالا سرپرستشونم اونور داشت بال بال میزد درستش کنه:دی
+راستی برنامه امروز ماه عسل رو دیدین؟؟خیلی قشنگ بود.(از یه جانباز دعوت کردن)
خیلی خوبه که به یاد جانبازا وشهدامون باشیم.
هروقت یه جانباز رو میبینم یادِ کتابِ "ارمیا" می افتم.چقدرقشنگ کتاب اش رو از نگاهِ یه کسی که تازه ازجنگ برگشته نوشته بود.
وچقدر قشنگ تفاوت دوستی های جبهه رو با دوستی های بعد،با یه بازی فوتبال مقایسه کرده بود.
وچقدرقشنگ خودخواهی ما ودرک نکردن اونا رو بامکالمات بین دوستاش ومسافرای اتوبوس به تحریر درآورده بود.
بجزاین کتابِ، فیلمِ:"آژانس شیشه ای" وفک کنم "بیدمجنون؟!" اون صحنه ای که همسرجانباز از پرستار درخواست کمک کرد اونم گفت:
ولمون کنید!جنگ تموم شد!چی میخواید دیگه!خیلی تحت تأثیرقرارم داد:/
از وقتی تابستون شروع شد،یعنی به محض تموم شدن امتحانا.
هرکی ما رو دید،مهندس:کلاسِ چی میخوای بری؟؟
ترم تابستونی برداشتی؟؟
کلاسای زبانت رو میری؟
بیا باهم بریم فلان کلاس؟؟
ناموساااا مگه تابستون نیست؟؟
نشنیدین شاعرمیگه:
تابستونه،فصل شادی وخنده
بچه ها توی کوچه گرم بازی مثلِ چندتاپرنده
تابستونه،فصل سفربه هرجا.......
عاخه کجاش میگه:تابستونه فصلِ رفتن به کلاس؟؟؟:))
پ.ن:کلیک