دیدار دوستان قدیمی
امروز تولدِ یکی از دوستای قدیمی ام دعوت بودم
صمیمی ترین دوستی که تا بحال داشتم!!!از اول ابتدایی 24ساعتِ باهم بودیم!هیچ رازی بین مون نبود،حرفی نبود که من بهش نگفته باشم،یااون به من نگفته باشه.تا الان هیچ دوستی،مثل "افسان" نداشتم،که اینقدر باهاش صمیمی باشم.
اما...
سال اول دبیرستان که بودیم سریه مسئله ای،که الان بنظرخیلی مسخره میاد،باهم قهرکردیم:(
تاپیش دانشگاهی،دیگه همو ندیدم(باوجوداینکه همسایه مونم هست).پیش دانشگاهی که بودم بهم پیام داد ومعذرت خواهی کرد.
منم معمولن عادت ندارم،وقتی کسی از کارش پشیمون میشه،ومعذرت میخواد،به روش بیارم.یا نبخشمش،بخصوص که از اون قضیه خیلی رد شده بود.بخشیدمش،اما دیگه هیچوقت واسم اون افسانه سابق نشد:((
علت دعوامون تقصیر من بود!!!ولی این مابین افسان حرفی زد که نباید میزد!چیزی گفت که داغونم کرد:(
اصن از چشمم افتاد دیگه:(
امروز که دیدمش،کلی خاطرات قدیمی ام برام زنده شد.دوره راهنمایی بهترین دوران زندگی م بود که99 درصدش رو هم با افسان بودم.
+خوش گذشت!بخصوص که چندتا از دوستان قدیمی دیگه رو هم دیدم:)))