چار دیواری

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

ادامه پست قبلی

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ب.ظ
                                                                                             
                                    آرامگاهِ مردخای

خب!دیشب تا کجای داستان رو گفتم؟؟
آها،رسیدیم به اینجا که "استر" به عنوان همسرخشایارشاه انتخاب شد.
"استر"که الان ملکه شده،راه رو برای ورودِ"مردخای"به دربارشاه باز کرد.
شاه وزیری داشت بنام "هامان"که با یهودیان مخالف بود،دریکی از روزها "هامان" از مقام وزارت به مقامِ رئیس الوزرایی ارتقاع پیدا کرد وبه این منظور جشنی به پا کردو از همه درخواست کرد تعظیم کنند،همه تعظیم کردنندبجز "مردخای"،
مردخای که تا اون لحظه یهودی بودن خودش رو مخفی کرده بود،اعتراف کرد که یهودیه وبه هامان تعظیم نمیکنه.
"هامان" هم که از همون اول از یهودی های خوشش نمیومد و دنبال بهانه ای بود برای از بین بردنشون،از این موقعیت استفاده کرد ودستورقتلِ مردخای وتمام یهودیان رو از شاه گرفت.
"استر" از این ماجرا با خبرشد ویهودی بودن خودش رو فاش کرد،از خشایارشاه درخواست کمک کردکه "مردخای" رو نکشه.
شاه پذیرفت!اما چون فرمان به مهر شاه رسیده بود نتونست جلو کشتن یهوداها رو بگیره،در عوض به"استر"کفت:هر دستوری بخواهید به نفعِ یهودیان بدهید! مهرمیکنم!!!!(عقل داشته این پادشاه عایا؟؟؟؟)
استر این موضوع رو به مردخای گفت،اون هم دستور دفاع یهودیان وکشتارمخالفان یهود رو گرفت.
وبه این ترتیب مردخای پسرانِ "هامان"رو کشت و روزبعد13فروردین ،هفتادوپنچ هزار ایرانی رو در خانه هاشون قتل عام کردن.
به همین خاطرما روز13 فرودین رو به بیرون از خونه هامون میریم که دیگه این حادثه اتفاق نیوفتد.
وهرساله در این روز یهودیان جشن میگرن،جشنی به نامِ پوریم(هامان سوزی)

پ.ن:نظرتون راجع به این نوع پست ها(داستانی)چیه؟؟؟بازم از این مدل داستانها واتفاقات تاریخی بزارم؟؟؟


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۲۱
خانم مهندس

نظرات  (۵)

عهههههههههههههههههه شومام برگشدین باوووو فک کردم نمیمبیسین و گر نع زودتر میرسیدم خانوم عرض ارادات واصله خوفین شوما دسد شوما مرسی باوووبت تبریکاتتون :))))))))))))))
خعلی موخلصیم :))
پاسخ:
سلام
بعله.منم خبر نداشتم شما برگشتی!!!همینجوری سرزدم دیم عه برگشتین
با خبرهای خوش:)
تبریک میگم،ایشاالله خوشبخت شید
من پستای ایجوری رو خعلی خعلی دوز میداووورم دسدون مرسی :))
پاسخ:
دسدوم مرسی.هههههه:))
خواهش
خیلی جالب بود خانم مهندس واقعن نمیدونستم همچین ماجرایی بوده...
خودمونیما عجب شاه خری بوده....
پاسخ:
واقعأ!!
خیلی زن زلیل بوده:دی
۲۲ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۰ بنای با ثوات
من هنوز نرسیدم بخونمش خانوم مهندس..
ولی دوست دارم داستان بناهای تاریخی رو بدونم..
کلا قصه دوست دارم..
یعنی پستاتم دوس دارم..:))
پاسخ:
قصه هم شما رو دوست داره:))
پستامم دوستت دارن

۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۹ مسیح مصطفوی
سند هم داره این داستانا؟!
جز نقل قول‌های معمول و بازنشرش توی نت؟
پاسخ:
اختلاف نظر هست.
گویا تو کتابی به اسم استر نوشته شده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">