چار دیواری

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
دو دل بودم!! دو دل بین این که  واقعأ خدا رو دوست دارم یا از روی عادت دارم واجباتم رو انجام میدم.
یادمِ روز اولی که چادر پوشیدم با علاقه و اشتیاق انتخابش کردم،وقتی که نماز میخوندم ،وقتی که روزه میگرفتم، وقتی که .... بخاطر این بود که رضایت خدا رو جلب کنم،فقط بخاطرخدا بود.  ولی....
یه مدتی بود احساس میکردم ،نماز میخونم از رو عادت ، روزه میگرم از رو عادت و..... یعنی فقط واجباتم رو انجام میدم چون عادت کردم،تازه تصمیم داشتم این عادتم ها رو ترک هم کنم!!!!تا حدودی هم داشتم ترک میکردم،چند وقتی بود که نماز صبح هام قضا میشد...
تو مراسم دیشب سخنران یه حرفی زد که خیلی منو به فکر برد!!گفت:"این که الان اینجایید!این که توفیق داشتین تو این مراسمات شرکت کنید یعنی خدا خیلی دوستت تون داره که بهتون همچین توفیقی داده و...." یادم اومد از این که قبلأ ،که کارهام از رو عادت نبود یه حسِ آرامشی همیشه همراهم بود،(که خیلی وقته خلأ اش رو حس میکردم)همیشه برا دایی ام دعا میکردم واز خدا میخواستم این حسِ رو به اونم بده ( وقتایی که با دایی ام بحث میکردیم سر مسائل مذهبی،گاهی نمیتونستم دلیل بیارم،فقط همیشه بهش میگفتم یه حسِ که نمیتونم با کلمات بگم و...  )ولی الان چی ؟؟؟یه لحظه به خودم اومدم دیدم دارم چه میسری رو میریم،چقدر کج رفتم...
از همه بدتر میخواستم همین میسرو ادامه بدم....

خدا رو شکر که دوباره اون احساسِ خوب رو بهم برگردوندی.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۷
خانم مهندس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">